گفت من آن آهوم کز ناف منریخت این صیاد خون صاف مناى من آن روباه صحرا کز کمینسر بریدندش براى پوستیناى من آن پیلى که زخم پیل بانریخت خونم از براى استخوانآن که کشتستم پى مادون منمی نداند که نخسبد خون من!؟بر من است امروز و فردا بر وى استخون چون من کس چنین ضایع کی است!؟گر چه دیوار افکند سایه درازباز گردد سوى او آن سایه بازاین جهان کوه است و فعل ما نداسوى ما آید نداها را صدامولانا زشت ترین گیاه به نام ویلوچیا میرابیلیس. اشعار زیبا درباره ی طبیعت2. اشعار زیبا درباره ی طبیعت. سایه ,خون ,کز ,براى ,افکند ,درازباز ,من آن ,دیوار افکند ,چه دیوار ,است ؟گر ,افکند سایه
درباره این سایت